نقدی بر وضعیت اتوبسرانی شهر بوکان
۱_وعده سر خرمن:
بحث احداث ترمینال مسافربری بوکان بحث جدیدی نیست و هراز گاهی مسئولین به یادشان میافتد که روی این مسئله مانورهایی میدهند و با خبرهای دلخوشکنک از پیشرفت های فیزیکی این پروژه داغ دل ما را تازه تر کرده و خوراک سوژه های همیشگی ما در بوکان سیتی گشته اند. آنچه عیان است وضع تاسف بار ترمینال مسافربری و علی الخصوص ناوگان حمل و نقل مسافر بین شهری بوکان است که باز هم با کمال تاسف باید اذهان داشت که (تیهححححححح لهو وهعزه!)
2_اتوبوس وحشت:
بسیاری از اتوبوس های مسافربری مورد استفاده در سیستم حمل و نقل بین شهری خارج از رده و زوار در رفته هستند.و این امر سبب پیدایش خطرات جدی برای مسافرانی میشود که خدای نکرده از روی ناچاری عزم سفر به شهرهای دور کرده باشند و بخواهند با اتوبوس بروند.گاهی بروز مشکلاتی چون خرابی در وسط جاده اتفاق میافتد که تعمیر آن منجر به چندین ساعت تاخیر و از دست رفتن وقت ارزشمند مسافرین میشود. البته اگر تعمیر شود و مسافران نیمه شب در جاده و بیابان آواره و سرگردان نشوند.
3_رانندگان معتاد یا بی صلاحیت:
بعضی از رانندگان این اتوبوس ها صلاحیت رانندگی نداشته و تنها ششششیگار میکشند و 48 ساعت شب زنده داری میکنند.البته این رانندگان مدارک شناسایی لازم مثل گواهینامه پایه یک و بیمه و دفترچه تنظیم ساعت و...هم ندارند و تنها به بیمه یا ابوالفضل و یا بیمه دعای خیر مادر بسنده میکنند و گاهی هم این نوع بیمه ها تمدید نمیشود و در مواقع خطر فقط خدا خودش رحم میکند.در غیر اینصورت شادی روح دایی افشین و جمیع مسافران الفاتحه.....
4_شام با اعمال شاقه:
نمیدانم کدام آدم عاقلی ساعت 2 تا 3 نیمه شب شام میخورد؟!!!این اتفاق عجیب معمولا در اتوبوس های مسیر بوکان_تهران رخ میدهد و مسافران بعد از اینکه به خواب سنگین فرو رفتند چراغهای اتوبوس روشن شده و یک صدای نخراشیده بلند فریاد میزند :آقا یاالله شام ..... و در این لحظه متوجه میشوی که اتوبوس کمر جاده را شکسته و تازه به میانه راه یعنی به روستای پاپایی رسیدیم.رستورانی در این نواحی که وضع مجهول الحالی دارد زیرا هنوز معلوم نیست که گوشت چه نوع جانوری را به خورد این مردم بدبخت میدهند.البته مورد استقبال گسترده رانندگان این مسیر قرار گرفته است و خودشان و جماعتی را تا نیمه شب گرسنه نگه می دارند که در این رستوران شام بخورند (چون غذای مجانی به رانندگان میدهد.) بعضی ها اگر طناب مجانی هم پیدا کنند خودشان را با آن دار میزنند.
5_ جاده مرگ!
بیشتر اتوبوس های مسافربری کار اصلیشان مسافر بری نیست!!!!یعنی کالاهای قاچاق حمل میکنند و در کنار حمل این اجناس آدم هم حمل میکنند.البته گاهی ارزش این کالاهای قاچاق از ارزش جان مسافران بیشتر میشود و جهت دور زدن پلیس راه از مسیر های انحرافی و صعب العبور و خطرناک حرکت میکنند.و ساعاتی از وقت ارزشمند مسافرین به خاطر امورات بارگیری و تخلیه این کالاها در نقاطی از مسیر هدر میرود.نهایتا اگر کسی هم اعتراض کند به پیاده شدن در وسط بیابان تهدید میشود.
6_ مسافربری گله ای و گوسفندی:
تعدادی از مسافرین محترم که زحمت تهیه کردن بلیط به خودشان نمیدهند و بعضی از رانندگان هم از اینکه درصدی از پول بلیط به جیب شرکت مسافربری نمیرود راضی هستند و بیشتر مسافرانشان را در بین راه سوار میکنند.گاهی در کف راهروی اتوبوس و جعبه وسایل مسافران و پلکان درب های خروجی هم مسافر میریزند.و اگر اتوبوس اینچنین از آدم اشباع نشود مرتب در هر شهری توقفی نیم ساعته به بهانه های مختلف خواهیم داشت تا مسافران بین راهی پیدا شوند.و گاهی همراه آدم مرغ و خروس و گوسفند و جانوران دیگری هم بدون بلیط سوار میشوند.
7_حقوق شهروندی فرت:
گاهی وقتها بعضی از مسافرین محترم بدون توجه به حقوق شهروندی تا دم صبح حرف میزنند و روی اعصاب دیگران رفت و آمد میکنند یا فرت و فرت تخمه میشکنند یا معاملات و امور کاریشان را در نیمه شب از طریق موبایل ، با صدای بلند انجام میدهند و با بکار بردن کلمات و حرف های رکیک و زشت بدون توجه به حضور نهاد ارزشمند خانواده و خانمها در اتوبوس باعث خجالت عده ای دیگر میشوند.گاهی بوی جوراب با نوستالوژی پنیر کوپه و بوی سیگار راننده و انواع بوهای نامطبوع دیگر به مشام میرسد که از صحنه های اکشن این نوع مسافرت های طولانی است.
8_توفیق اجباری:
خدمت جدیدی که در چند سال اخیر در اتوبوس های سوپر ویژه با رانندگان سوپرمن ارائه میشود وجود تلوزیون و ویدیو سی دی در اتوبوس است یعنی همین که سوار شدی یک فیلم تکراری بر روی یک سی دی یا دی وی دی پر از خش و بی کیفیت چند سال پیش را برایت میگذارند تا کمی سرگرم شوی و اگر کسی هم نخواهد فیلم ایرانی ببیند، توفیق اجباری پیدا میکند که حتما این فیلم ها را ببیند.
کلام آخر:
نمیدانم تا کی این وضعیت ادامه خواهد داشت و باید چقدر از همشریان ما در این جاده های پر خطر با رانندگان بی صلاحیت جان به جان آفرین تسلیم کنند تا مسولین ما به فکر چاره ای بیافتند و از عبور و مرور این وسایل نقلیه پر خطر در جاده ها جلوگیری کنند.و ما همچنان بگوییم : (تیهححححححح لهو وهعزه!)
مطلب از بوکان سی تی
بوکان؛ فـــــــــــــــــــرهنگ شهری که از فقر فرهنگی رنج میبرد!
بوکان؛ سومین شهر بزرگ استان؛ سومین شهر بزرگ کردستان ایران؛ پایتخت فرهنگ و هنر کردستان و موطن شاعران؛ ادیبان؛ نویسندگان و هنرمندانی است که هر کدام به نوبه خود با خلق آثاری فاخر و به یادماندنی گوشهای از فرهنگ و ادب کردی را زنده نگه داشته و با تقدیم آن به آیندگان فردایی روشن را برای عروس شهرهای کردستان رقم میزنند. اما در شهر فرهیختگان فقر فرهنگی بیداد میکند. در این کلانشهر فریاد زدن برای خواستههای بر حق فرهنگی جوابی ندارد. وقتی فرماندار محترم شهرمان در توجیه نبود سینما میگوید: خلاء و کمبود زیادی در حوزه فرهنگی شهرستان بوکان احساس نمی کنم چراکه در بیشتر حوزهها دارای امکانات مناسبی هستیم. نمایش فیلم در سینمای شهر را به پیمانکار واگذار کردیم اما با توجه به عدم استقبال شهروندان از تماشای فیلم در سینما و همچنین متضرر شدن پیمانکار، دیگر فیلمی در این سینما به نمایش گذاشته نمیشود. وی با اشاره به این که امروز دیگر مردم علاقهمند به تماشای فیلم در سینما با توجه به پیشرفت دنیای کنونی و همچنین وجود وسایل ارتباط جمعی در منازل نیستند، اظهار کرد: نیازی نیست که مسؤولان شهری در این رابطه برای جذب تماشاگر به سینماها وارد عمل شوند بلکه باید در مراتب بالاتر با ساخت محصولات فرهنگی مناسب نسبت به ایجاد تقاضا و در نهایت عرضه آن اقدام کنند. (1)
براستی در زمانی که جنگ رسانهای نرمی برای به ابتذال کشیدن جوانان ایرانی به وسیله مالکان یهودی رسانههای منحرف با هدف انحراف فکری و دینی این قشر شروع شده و دامنه آن از یک شبکه به شبکههای متعدد کشیده شده است. واگذاری سینما به عنوان رسانهای پویا و جوان پسند به بخش خصوصی که شکننده و شکست پذیر است امری پسندیده است؟ و آیا این توجیه میتواند پاسخ قانع کنندهای باشد برای نسلی که دولت را مسئول جبران کمبودهای فرهنگی شهرشان میدانند؟ به راستی نهادهای مسئول نمیتوانند با برنامهای حساب شده و دقیق به جنگ رسانهای دشمنانی بروند که این روزها پا را از حیطه کاری خود که منحرف کردن افکار قشر جوان از علایق دینی است درازتر کردهاند تا بدانجا که قرآن سوزی را به عنوان مقدمهای برای نقشههای شوم بزرگترشان انتخاب کردهاند؟ و آیا درست است که دولت تنها از وجود بدون پشتوانه جوانان برای این جنگ نرم رسانهای استفاده کند؟ اینکه سینمای ما بیرونق شده و یا به گفته فرماندار محترم استقبال از وسایل ارتباط جمعی خانگی که همان ماهواره و برنامههای جوان پسند آن زیاد شده است نشان از شکست برنامههای فرهنگی برای مقابله با جنگ نرم رسانهای نیست که دولت میتواند مسئول آن باشد؟
مسئله فقر فرهنگی به همین جا ختم نمیشود! متاسفانه در شهری با سطح فرهنگ بالا که دارای نیروهای فرهنگی بسیار کارآزموده در تمام رشتهها همچون سینما؛ تئاتر؛ شعر و ادبیات و... با پتانسیل عالی است از وجود نشریهای که ابتداییترین وسیله ارتباط جمعی است بیبهره است و این پتانسیل عالی تنها به عشق خدمت فرهنگی با نشریات شهرها و استانهای همجوار مثل مهاباد و سنندج و تهران و حتی نشریات کردی کردستان عراق همکاری میکنند. متاسفانه زمانی عمق فاجعه بیشتر نمود پیدا میکند که بدانیم هم اکنون 40 نشریه دارای مجوز در استان آذربایجان غربی منتشر میشود که 20 نشریه در ارومیه مرکز استان منتشر میشود و شهرهای خوی و میاندوآب هر کدام با 5 نشریه در رتبه دوم قرار دارند. همچنین شهر ماکو دارای سه نشریه و شهرهای سلماس؛ نقده و مهاباد دو نشریه و شاهیندژ دارای یک نشریه میباشد. از مجموع نشریات دارای مجوز در استان آذربایجان غربی 31 نشریه مربوط به بخش خصوصی و 9 نشریه نیز متعلق به شرکتها و نهادهای دولتی است. (2)
با توجه به این آمار روشن و مستدل گوشهای دیگر از فقر فرهنگی شهرمان نمایان میشود. گرچه تاریخ نشان داده که نشریات مستقل بیشتر مورد عنایت عموم قرار میگیرند تا زمانی که در اختیار دولتها و جناحهای سیاسی مطبوعشان باشد اما متاسفانه شهر بوکان از وجود یک نشریه دولتی و وابسته به جناحهای دولتی نیز محروم است.
در زمینه حضور فرهنگی در فضای مجازی نیز متاسفانه موفق نبودهایم و در حالی که بیشتر شهرهای همجوار دارای پورتالهای فرهنگی و تبلیغی مناسبی در زمینه معرفی شهرشان هستند؛ شهر فرهنگ پروری چون بوکان از این بعد نیز دارای کمبود است و به جز چند وبلاگ شخصی که زحمت جمع آوری خبر و تحلیلهایی در مورد بوکان را به دوش میکشند خبری از بانکها و پورتالهای مناسب به جز پورتالهای وابسته به سازمانها و نهادهایی همچون فرمانداری و شهرداری نیست. امیدواریم روزی برسد که از این بعد نیز همپای نام و کلاس کلانشهر کردی چون بوکان باشیم.
فقر سخت افزاری فرهنگی شهر ما متاسفانه با کمبود کتابخانه و سالنهای مطالعه و مراکز تفریحی دنبال شده و به عقیده اینجانب وجود دو کتابخانه عمومی پاسخگوی جمعیت 300000 شهر نیست و در این زمینه نیز باید اقدامات زیر ساختی مناسبی انجام گیرد. مسئله فقر فرهنگی شهر در مجالهای دست داده بعدی نیز دنبال خواهد شد. امیدواریم مسئولان شهری با احساس مسئولیت در این زمینه مقدمات رفع مشکلات را فراهم کنند. انشاء الله
بر گرفته از وبلاگ: http://buokanpatogh.mihanblog.com/