هه لاله ی بوکان

همه چیز در مورد بوکان

هه لاله ی بوکان

همه چیز در مورد بوکان

نوشدارو

نوشداروی پس از مرگ ...

نوشداروی پس از مرگ ...

 نوش داروی بعدازمرگ... (آستان جانان)                                          خبرمرگ قادرعبدالله زاده (قاله مه ره ) هنرمند نامی ومظلوم بوکانی پنج شنبه شب درسطح شهر پیچید ، هنرمندی که درنهایت تنهایی ونیاز مادی وروحی ،سالها بود درگوشه وکنارخیابان وپیاده روهای شهربـــــــــــوکـــــــــان روزگارمی گذراندوهنرمثال زدنی خودرا ازسرناچاری ونیازتاحد دریوزه گی و فروش به رهگذران پایین آورده بود وهرگز بعدازسالها آوازه داشتن ، نام وهنرش باعث نگردید تا آنانکه تنهاهنرشان کسب قدرت و مکنت مادی است کوچکترین توجهی به اونموده وآن هنرمند پیروازکارافتاده را زیرپروبال حمایت مادی ومعنوی خود بگیرند واورا با شکوه واحترام ودرحدنام وآوازه اش ازگوشه ی خیابان به منزل آسایش و آرامشی که بعدازسالها خدمت هنری شایسته ی آن بود رهنمون سازند.

آنانکه باادعاهای پرطمطراق وبدون کمترین شایستگی بارها وبارها باسوء استفاده ازنام چنین بزرگانی ازروی دوش این مردم ساده واحساساتی صعودهای اعجاب انگیزداشته اند هرگز حاضرنشدند برای لحظه ای هم که شده برای نخبگان وبزرگان این مردم احترام قائل شده وذره ای از آن ادعاهای عجیب وغریب خودرا جامه ی عمل بپوشانند. البته تقصیر ازآنان نیست ، چرا که ماباید دیگر فهمیده باشیم : آنان که کثیرالقول وسخن اند اغلب قلیل العمل اند.

آری بارها وبارها زن ومرد وبزرگ وکوچک غریبه وآشنای این شهر شاهدبودند که پیرمردی فرتوت وناتوان از لحاظ جسمانی ، درورودی خیابان کهنه و پیاده رو نزدیک مسجد جامع مانند یک گدای ناشناس وگمنام برای جلب ترحم رهگذران نوای سازش را که هزاران درد ورنج خفته ازآن برمی خیزد نوازش بخش گوش کسانی می ساخت که عموماً ازسرناآگاهی وغریبی بااین شهیرگمنام کورد با نیشخندوبی توجهی  برخورد می کردند.

آری بارها کودکان معصوم وبی خبر موجبات اذیت وآزار اورافراهم می ساختند وبزرگترین لطف بزرگانی که اورا می شناختند دورکردن آن کودکان ازاو ومعرفی اجمالی آن هنرمند بزرگ به کودکانی بود که بازبان معصومیت وناآگاهی خود به کردار بزرگانشان اعتراضی خاموش داشتند. گرچه هرگز تمسخر کودکان جاهل به پای بی رحمی بزرگان آگاه قوم نمی رسید.

بهرحال اینک قاله مه ره باهمه ی هنرناب ودردورنجهای بی حسابش ازکوی وبرزن این شهر واین جهان کوچ نمود،دنیایی که می توانست باهمت ما و کسانی که باید پاسخگوی این قبیل اشخاص باشند برای مامه قاله راحت تر و شایسته تر سپری شود امّا تازنده بود شاهد کم محلی وغریبی بود وتنها در هنگامی ازاو سراغ می گرفتند که برای ابراز وجود خود لازمش داشتند و بلافاصله بعداز رفع نیازشان به اووامثال او،قاله مه ره ی بینوا ورنجها وهنرش آنگونه فراموش می گردید که انگار هرگز وجود نداشته است.

قراراست به همت عده ای دلسوز جسم بی روح ونیاز قاله مه ره روزجمعه اول خرداد ماه هشتادوهشت طی مراسم باشکوهی تشییع وبه خاک سپرده شود ... کاری که همواره آسان ودرعین حال پرمنفعت ترین کارهاست، به خاک سپردن کارماست وکارشما ، سالهاست ما وشما دربه خاک سپردن بسیاری ازآمال وآرزوها وارزشهای این مردم همت عالی داشته ایم ، بزرگان وارزشها را باشکوه وبا رنگ ولعاب های زیبا به خاک می سپاریم تا منافع وآمال وآرزوهای سیری ناپذیرمان به باربنشینند.

ای کاش وای کاش یک بارهم که شده آن همه حرص قدرت وثروت را بخاطر مردمی که همواره سنگ خدمت به آنهارا به سینه می زنیم به خاک می سپردیم تا ...

تو، توای دلسوز دردآشنا ، توای غریبه ی دیروز وصاحب عزای امروز ، توکه امروز با اسراف و خرج بی فایده شهررا به نام خود سیاه پوش نموده ای تاحال کجا بودی ؟ کجا بودی آن هنگامی که قاله مه ره ی بیچاره درهمین جنب مسجد جامع که امروز به یادش درآن گردهم می آییم ،نای ونوای شمشال گدایی وبیچارگی وبیکسی خودرا می نواخت .نه می دانم کجا بودی مشغول پذیرایی ازمهمانانی بودی که برای چند دقیقه افتخاردیدارشان میلیونها تومان پول این مردم رابه جیب گشادشان سرازیرکردی.

 آری دیدیم وشنیدیم صدای کـرکننده وتبلیغات رنگارنگ وگران قیمت تو برای اعلام حضور پردنگ وفنگ چند هنرمند دوره گردرا، آری ازشوق دیدار هنرمندان آراسته وپیراسته فراموش کردی که قاله مه ره ای که امروز درفراقش شهررابه عزا می نشانی درکنج خیابان باحسرت رفتارت رابه نظاره نشسته  وباخود می گوید که ای کاش یکبارهم برای من سه هزار نفر گردهم می آوردند تا حداقل سه هزار بوکانی بادیدن من می دانستند آن پیرمردی که هرروزدرکنارخیابان هنرش را شاهدند یکی ازنوابغ هنر این شهروملت است.

 کجا بودی تا این جهان را که اختیارش دردستان توست برایش قابل تحمل وزیبا سازی واوراچون استادی بی بدیل آموزگارآیندگانی کنی که دیگر فرصت کسب هنرازمحضرش را ازکف دادند. اینک که اواین جهان را برای تو به ارث گذاشته است ،جهان دیگرش نه مال توست ونه درید قدرت تو که نمی گذاری آسوده در لحدش هم بیارامد .

براستی کجا بودی وکجا بودیم تا اینک درمراسم تشییع وتدفین وفاتحه خوانی او عرق شرم برپیشانی هایمان نقش نبندد.

تنها می توانم بگویم حال خیلی ها ازاین دلسوزهای تصنعی و عوام فریبانه بهم می خورد زیرا خوب می دانند که  هستند کسانی که حتی ازمرده ی دیگران هم درپی کسب جاه ونام برای خود بهره می جویند.

وقاله مه ره بازبان غریبانه وغمگنانه ی شمشالش می گوید: کجا بودی آن هنگام که روح لطیفم ازبی مهری هایت صدبار مردوزنده شد ، کجا بودی آن هنگام که آتشی از غم واندوه وخستگی دردرونم زبانه می کشید وازسرناچاری بانوای شمشالم پنهانش می کردم تا گشت وگذاررهگذران را صفایی بخشم .

اینک از جسم بی روحم چه می خواهید ازاین نوع مهربانی شما بیزارم ودلگیر – رهایم سازید که سالها بود رهایم کرده بودید- رهایم سازید که سالهابود فهمیده بودم نامم را تنها برای عَلَم نمودن آوازه ی نام خود    می خواهید. رهایم کنید وجنازه رنج کشیده ام را به همان خاکی بسپارید که سالها بود...

نوش داروی بعدازمرگ ... (آستان جانان)

نوش داروی بعدازمرگ... (آستان جانان)

نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر 1388,03,29 ساعت 10:26 ب.ظ

ازمطالب خوبی که برای باز دید کننده گان گذاشته اید متشکریم
لطفا در مورد اقتصادو سیاست بوکا مطالب بیشتری بگزارید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد